تفاوتی ندارد که در حال آموزش به چه مخاطبی و با چه سن و سالی هستیم؛ فارغ از جنسیت و سن یادگیرنده، در هرحال، تجارب یادگیری مثل سفر هستند. این سفر از جایی که یادگیرنده اکنون قرار دارد شروع میشود و تا زمانی که به هدف موردنظرِ آن آموزش میرسد ادامه مییابد. معمولا پایان این سفر فقط دانستنِ بیشتر نیست، بلکه کسب مهارت، تغییر نگرش و توانایی انجام دادنِ بیشتر و بهتر است.
همیشه یک شکاف بین موقعیت کنونیِ یادگیرنده و جایی که باید برای دستیابی به موفقیت به آن برسد وجود دارد؛ این شکاف، همان نیازی است که ما به عنوان آموزشدهنده باید بتوانیم پاسخ مناسبی برایش پیدا کنیم و خلا موجود را پر کنیم.
شکافی که از آن حرف میزنیم می تواند کمبود دانش باشد، اما واضح است که تنها محدود به این مورد نیست. اطلاعات را میتوان به عنوان ابزاری در نظر گرفت که یادگیرنده به آن نیاز دارد تا بتواند عملکرد خود را نشان دهد. اما نکتۀ کلیدی این جاست که یادگیرنده بداند با این ابزار، یعنی دانش یا اطلاعات خود چه کاری انجام دهد و چگونه از آن بهرۀ مناسب ببرد.
شکاف دانش
در اکثر دورههای آموزشی، فرض اولیه این است که شکاف یادگیری صرفاً شکاف دانش است. اگر فراگیر اطلاعات کافی داشته باشد، میتواند عملکرد خوبی داشته باشد. اما زمانی که تنها کمبود یادگیرنده، دانش باشد کار مدرس بسیار آسان است؛ به ویژه در عصر انفجار اطلاعات که راههای خیلی آسان و ارزانی برای دسترسی به اطلاعات وجود دارد.
دنیای اطلاعات، علاوه بر دسترسی آسانی که در اختیار یادگیرنده قرار میدهد مزایای مهم دیگری نیز دارد. در عصر اطلاعات، لزوماً نیاز نیست فراگیران همۀ اطلاعات را در کل مسیر یادگیری در ذهن خود نگه دارند. با این حساب شما میتوانید اطلاعات مهم بیشتری را در مسیر آموزش به دانش آموزان ارائه دهید.
اما اگر دسترسی به دانش، تنها نیاز یادگیرنده نیست، فکر میکنید چه شکافهای دیگری غیر از دانش وجود دارد که میتوان با آموزش آنها را پوشش داد؟ کمی به این موضوع فکر کنید.
شکاف مهارت
من تصمیم دارم قله اورست را فتح کنم اما متاسفانه پیش از این قلههای شهر خودمان را هم ندیدهام. آیا خریدن ابزارهای کوهنوردی، خواندن هزاران مقاله و کتاب و دیدن ساعتها ویدیوی آموزشی درباره کوهنوردی من را آمادۀ این سفر میکند؟ مسلماً خیر!
در حال حاضر هر چیزی سنگینتر از یک پیادهرویِ آرامِ عصرانه فراتر از توان من است. این مثالِ بجا از کتاب «طراحی برای یادگیری» به خوبی شکافِ مهارت را در پروسۀ یادگیری نشان میدهد. هیچی چیز جز تجربۀ کوهنوردیهای سبکتر و تقویت پله به پلۀ مهارتهایم نمیتواند من را برای فتح قله اورست آماده کند.
در واقع همۀ فراگیران در تمام رشتهها چنین شرایطی دارند. آنها به خوبی میدانند باید چهکاری انجام دهند و اطلاعاتی در دست دارند که راه را به آنها نشان میدهد. این دانش را ا ز کتاب یا مدرس و دورۀ آموزشی بدست آوردهاند، اما فرصتی برای تمرین این دانستهها در شرایط دنیای واقعی نیافتهاند.

شکاف انگیزه
زمانی میگوییم شکاف انگیزه وجود دارد که شخص میداند باید چه کند اما انتخاب میکند که آن کار را انجام ندهد. ممکن است مقصد یا خروجی آموزش، واقعا برای شخص جالب و مهم نباشد. یا شاید هدف را به خوبی درک نکرده باشد. ممکن است این کمبود انگیزه به دلیل اضطراب یا نگرانی نسبت به تغییر باشد. یا شاید شخص دچار عدم تمرکز یا حواسپرتی در مورد هدف خود شده باشد. گاهی فرد علاقهای به تلاش کردن ندارد و گاهی شخص، دورنما و تصویر کلیای از اینکه یادگیری این موضوع چه نتایجی خواهد داشت ندارد.
خلاصه بگویم دلایل متعددی برای وجود شکاف انگیزه میتواند وجود داشته باشد. یکی از سادهترین موارد که میتواند انگیزه مخاطب را برای ادامۀ آموزش شما از بین ببرد، استفاده از یک فونت ناخوانا، نا زیبا و اذیتکننده برای نوشتههاست.
اما یکی از مهمترین شکافهای انگیزه، شکاف تغییر است. در آموزش هیچ چیز سختتر از این نیست که بخواهی در آموختههای قبلیِ و تثبیتشدۀ مخاطب تغییر ایجاد کنی. انجام این کار نیاز به تلاشی مضاعف برای یادگیرنده دارد. او قبلاً این موضوع را آموخته است و این یادگیری در جان او نشسته. او بهصورت خودکار آن فعالیت را انجام میدهد چون بخش زیادی از آن کار به ناخودآگاه او منتقل شده. دانش و روشهای قبلی سدی در برابر یادگیری روشهای جدید هستند. بنابراین زمانی که قصد دارید از فراگیران خود بخواهید عادتی را تغییر دهند یا اقدامی را به شکلی متفاوت به انجام برسانند، احتمالاً با شکاف انگیزشی بزرگتری مواجه خواهید بود.
در اینگونه موارد باید چند نکته را در نظر داشته باشید: اولاً تغییر یک پروسه است، نه یک اتفاق. شما نمیتوانید انتظار داشته باشید تنها با یک توضیح دربارۀ اقدام جدید، شخص تغییر کند. دوماً عقبنشینی و بدخلقی بخشی از این پروسه است و به معنای شکست خوردن این تغییر نیست.
شکاف محیطی
شکاف محیطی میتواند در موقعیتهای مختلف شکلهای بسیار متنوعی داشته باشد. اگر انتظار دارید شخصی تغییر کند، آیا محیطی که قرار است در آن این تغییر را اعمال کند از آن حمایت میکند؟ آیا امکانات و منابع فیزیکی، انسانی و شرایط کاری برای انجام این تغییر مساعد است؟ و مواردی از این دست.
شکاف ارتباطی
گاهی دلیل عملکرد نامناسب یادگیرنده، کمبود دانش یا مهارت نیست، بلکه او مسیر را اشتباه متوجه شدهاست. در واقع این یک مسئلۀ یادگیری نیست، بلکه یک نقص ارتباطی است! گاهی شخصی که مسیر را نشان میدهد دقیقاً نمیداند که میخواهد افراد را به چه مقصدی برساند. گاهی شخص میداند مقصد کجاست اما نمیتواند به خوبی منظورش را منتقل کند. گاهی هم اتفاق میافتد که شخص چیزی را میگوید اما در ادامه، به خوبی آن را دنبال نمیکند و توضیح کافی دربارۀ آن نمیدهد و یا حتی گاهی موضوع صحبت را به سمت دیگری میبرد!
در چنین مواردی، مهمترین کاری که باید انجام دهید این است که متوجه این نقص ارتباطی باشید، بدفهمیهای احتمالی ناشی از مشکلات ارتباطی را پیشبینی کنید و سعی کنید تا با نشان دادن مسیر درست به فراگیران، آنها را متوجه کنید که درگیر بدفهمی دربارۀ این موضوع شدهاند و لازم است که مسیر درست را پیدا کنند.
شکافهای محیطی و ارتباطی بیشتر در مواردی قابل بررسی هستند که شما بتوانید شناخت کافی نسبت به آموزشهای قبلیِ مخاطب و نحوۀ عملکرد پیشین او داشته باشید. در این صورت به مراتب میتوانید تحلیل بهتری درباره این شکافها انجام دهید.